دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 54772
تعداد نوشته ها : 1
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
GraphistThem226

نام انگليسي: Asiatic Cheetah

نام علمي: Acinonyx jubatus venaticus

تقريبا در هر جايي كه سخني از يوزپلنگ به ميان آمده و يا مطلبي راجع به آن نوشته مي شود، اولين چيزي كه گفته مي شود و يا ذهن شنونده يا خواننده را به خود معطوف مي كند، آن است كه “يوزپلنگ سريعترين پستاندار جهان است!” امروزه يوزپلنگ آسيايي يكي از درمعرض خطرترين حيوانات دنيا مي باشد كه گستره پراكنش آن از بخشهاي وسيعي در غرب و جنوب آسيا در قرن گذشته به بخشهاي بياباني كشورمان محدود گرديده و از اين جهت شايد نام يوزپلنگ ايراني براي آن برازنده تر باشد. امروزه يوزپلنگ ايراني پس از پلنگ آمور كه تنها 30 تا 40 قلاده از آن در طبيعت باقي مانده، دومين گربه سان درمعرض خطر دنيا به شمار مي آيد.

“يوزپلنگ” به چه معناست؟

همانگونه كه مشخص است، يوزپلنگ تركيبي از دو كلمه يوز و پلنگ است. يوز در فارسي، بن مضارع يوزيدن است و  فعل يوزيدن به معناي “جستن، جهيدن، جستجو و طلب كردن” مي باشد و يوز را به جهت “جستجوي شكار” به اين نام مي خوانند. به عبارت ديگر يوز يعني جوينده، طلب كننده و شكار كننده. از آنجا كه از سگهاي شكاري هم براي دنبال كردن و گرفتن شكار استفاده مي شده، به آنها هم يوز گفته مي شده است. با توجه به تعاريف فوق، بديهي است كه يوزپلنگ به معناي پلنگي است كه به دنبال شكار مي گردد و به اصطلاح با يوزيدن آنرا مي گيرد. شايد بتوان گفت كه در گذشته برخي بر اين باور بودند كه يوزپلنگ نوعي پلنگ است و عنوان “پلنگ شكاري” نيز دليل ديگري بر اين مدعا است. البته، برخي يوزپلنگ را نوعي يوز مي دانستند كه پدر يا مادر آن پلنگ باشد و به همين ترتيب، يوزشير يعني يوزي كه يكي از والدينش شير بوده است. بعلاوه، واژه ديگري بنام “هَوْبَر” در گذشته وجود داشته كه آنهم به معناي يوز و توله يوز بوده، ولي به نظر مي رسد كه اين كلمه امروزه منسوخ شده است.  با مراجعه به اشعار و متون قديمي ايراني، مي توان دريافت كه در گذشته اين جانور با نام يوز شناخته مي شده و كمتر به آن يوزپلنگ گفته مي شده است.

براي اين جانور زيبا در زبانهاي مختلف، نامهاي گوناگوني بكار رفته است، به عنوان مثال، نام عربي آن فهد است، حال آنكه در تركمنستان به آن “پولام” و در افغانستان “تازي پلنگ” (فارسي دري) و “تازي پرنگ” (پشتو) گفته مي شود. از سوي ديگر، در پاكستان، به اين جانور به براهوئي “يوز” و به مكراني، “گورك” گفته مي شود. در زبان سواحيلي كه به خصوص در شرق آفريقا رايج است، يوزپلنگ را “دوما” مي نامند.

يوزپلنگ را گاهي به نام انگليسي آن يعني “چيتاCheetah” مي نامند كه خود اين كلمه، از كلمه chita به معناي “خالدار”، مشتق شده است. اين لغت هندويي (chita ) كه در هندوستان عمدتا براي اين جانور زيبا به كار مي رود، ريشه سانسكريتي دارد و ازcitrakaya  يا  citraka گرفته شده است. يوزپلنگ در سرتاسر دنيا با نام هندي خود يعني چيتا شناخته مي شود.

سابقه استفاده از يوزپلنگ در شكار و همراهي آن با انسان، به بيش از 5000 سال پيش برمي گردد كه در آن زمان سومريان اين جانوران را تربيت كرده و براي شكار  با خود همراه مي ساختند. اروپائيان نيز سابقه اي نسبتا طولاني در آشنايي با اين جانور و استفاده از آن براي شكارهاي خود دارند، ولي اين بس مايه تعجب است كه به رغم اين آشنايي طولاني مدت، لينه، طبيعيدان بزرگ سوئدي در كتاب ارزشمند خود Systema naturae ، كه در سال 1758 منتشر گرديد و در آن جانوران بسياري را رده بندي كرده بود، نامي از يوزپلنگ نبرده است. در سال 1776،شرِبِر Schreber، جانورشناس آلماني بود كه اين جانور را با نام علمي Felis jubatus طبقه بندي نمود. ولي طبيعيدانان متوجه شدند كه يوزپلنگ از جهات بسياري با ساير گربه ها تفاوت دارد و سرانجام، جوشوا بروكس Joshua Brookes كه صاحب يك موزه جانورشناسي و آناتومي در لندن بود، نام جنس يوزپلنگ رادر سال 1828 به Acinonyx تغيير داد.

 

ويژگيهاي فيزيكي

يوزپلنگ شباهتهاي زيادي به خانواده گربه سانان و همچنين سگ سانان دارد، به عبارت ديگر يوزپلنگ هر يك از ويژگيها ظاهري خود را از يكي از اين دو خانواده بزرگ گوشتخواران گرفته است. به همين خاطر در ميان عامه رايج است كه مي گويند يوزپلنگ نه يك سگ است و نه يك گربه، بلكه سگي است با سر گربه. پوشش بدن و دندانهايش به گربه ها شباهت دارد و همچنين داراي سري گرد، كوچك و گربه مانند است، ولي در عين حال، پنجه هايش همچون سگها آزاد و بدون محافظ هستند و در غلاف پوستي پنهان نمي شوند و به علاوه حركت پيستون مانند پاهايش در حين دويدن، مانند سگهاي تازي است.

يوزپلنگ از لحاظ ظاهري بسيار شبيه تازي هاي شكاري تندرو است. در واقع، تا مدتها يوزپلنگ را يك سگ ـ گربه مي دانستند و اعتقاد بر اين بود كه يوزپلنگ نقطه تلاقي دو خانواده سگ سانان و گربه سانان است. ولي شكي نيست كه يوزپلنگ يك گربه است، گربه اي كه در روند تكاملي خود براي داشتن چنين سرعت شگفت انگيزي تخصص يافته است.

يوزپلنگ و پلنگ شباهت هاي زيادي به يكديگر دارند. ولي گذشته از شباهتها، تفاوتهاي زيادي نيز ميان اين دو گونه خانواده گربه سانان كه درحال حاضر، پس از انقراض شير و ببر، بزرگترين اعضاي اين خانواده در ايران هستند، وجود دارد. از لحاظ اندازه، طول بدن يوزپلنگ تقريبا با پلنگ هم اندازه است، ولي ارتفاع آن در حالت ايستاده، به خاطر پاهاي بلند و كشيده اش از پلنگ بيشتر مي باشد. به علاوه، خالهاي بدن يوزپلنگ برخلاف خالهاي توخالي پلنگ، توپر است. خط اشك سياه رنگ روي صورت يوزپلنگ نيز از ديگر تفاوتهاي ظاهري بارز ميان اين دو گونه است. نهايتا، شايد بتوان يوزپلنگ را به پلنگي با پاهاي بلند و و ساختار بدني ظريف شبيه دانست.

 

اندازه ها

يوزپلنگ يكي از اعضاي متوسط القامه خانواده گربه سانان است. طول بدن بالغها از بيني تا قاعده دم 110 تا 140 سانتيمتر بوده و دمشان 60 تا 80 سانتيمتر درازا دارد. ارتفاع جانور در حالت ايستاده به 65 تا 95 سانتيمتر در ناحيه شانه رسيده و وزن آن نيز معمولا بين 40 تا 65 كيلوگرم مي باشد. در پارك ملي سرنگتي، اندازه گيريها نشان داده كه نرها بطور قابل توجهي از ماده سنگينتر بوده، دم بلندتري داشته و اندازه دور سينه آنها بيشتر مي باشد. ولي در ساير ويژگيهاي خطي، تفاوت قابل ملاحظه اي بين نرها و ماده ها وجود ندارد. البته اندازه گيري هاي صورت گرفته در ايران نشان از آن دارد كه يوزهاي ايران به ندرت بيش از 40 كيلوگرم وزن دارند.

بدن يوزپلنگ با موهاي زبر و خشني پوشيده شده و رنگ آن از زرد نخودي تا زرد كم رنگ تغيير مي كند كه در قسمتهاي زيرين بدن سفيد مي شود. تمامي بدن به استثناي قسمت قدامي پوزه، گردن و ناحيه شكم، با خالهايي گرد ، كوچك ،  سياه و توپر پوشيده مي شود كه اندازه خالها از 4/3 تا 4/1 1 اينچ متغير است. هيچ دو يوزپلنگي را نمي توان يافت كه الگوهاي خالدار روي بدن و يا صورتشان با هم يكسان باشد و در واقع، يكي از راههاي تشخيص يوزپلنگهاي مختلف در طبيعت از يكديگر، استفاده از همين الگوهاي منحصر بفردي است كه هر كدام براي هر فرد اختصاصي است. گذشته از خصوصيتهاي منحصر به فرد متعددي كه يوزپلنگ در ميان گربه سانان دارد، در رنگ آميزي بدنش هم بسيار متمايز است. هيچ گربه ديگري داراي يك چنين الگوي مورفوليژيكي اي كه از تعداد زيادي خالهاي واضح و متمايزي تشكيل شده، نيست. تراكم خالها در ناحيه ستون فقرات بيشتر شده و حتي ممكن است به هم بپيوندند.

بر پشت گردن يوزپلنگ موهاي بلندي قرار دارد كه حالتي يال مانند دارد و از سر تا روي شانه امتداد دارد. اين يالها بقاياي به جا مانده از موهاي بلندي است كه تا سن 3 ماهگي پشت سر و بدن توله ها را پوشانده است. پس از اين سن، اين موها مي ريزند و فقط موهاي كوتاهي از آنها به جاي مي ماند كه در بالغها، به صورت يال بسيار كوتاهي وجود دارد كه از پشت سر تا شانه كشيده شده است. اين يال كوتاه در حالت عادي خيلي قابل مشاهده نبوده و تا حد زيادي به بدن جانور چسبيده است، ولي، وقتيكه جانور عصباني مي شود، سيخ شده و كاملا قابل مشاهده مي گردد. يالهايي كه برپشت توله ها وجود دارد، به استتار آنها كمك كرده و آنها را قادر مي سازد كه خود را در سايه و روشني زير بوته ها و سنگها پنهان نمايند. بعلاوه، اين يال مانند چتري جانور را در برابر باران و نور آفتاب حفظ مي نمايد. همچنين به نظر مي رسد كه يال داراي كاركرد دفاعي نيز بوده و به توله، ظاهري شبيه برخي جانواران شكارگر كوچك مانند رودك عسل خوار كه شكارگران ديگر معمولا به خاطر سبعيت اين جانوران كاري با آنها ندارند، مي دهد.

يكي از بارزترين ويژگي هاي يوزپلنگ، خط اشك اين جانور است كه از گوشه داخلي چشمها شروع شده و تا كنار خارجي دهان، درست پشت دندانهاي نيش امتداد دارد و آنها را مي توان به سادگي بوسيله همين خطوط از ساير گربه سانان خالدار تشخيص داد. خط اشك چندين كاركرد دارد، از  جمله اينكه مي تواند از بازتاب و انعكاس نور جلوگيري نمايد و به اين ترتيب وسيله اي است براي استتار هرچه بيشتر. همچنين، با به حداقل رساندن زَنَندگي نور خورشيد براي چشمان جانور، باعث افزايش دقت ديد آن مي شود. افزون بر اين، يوزپلنگها معمولا عادت دارند كه صورت يكديگر را ليس زده و با اين كار علاوه بر تيمار كردن و پاكيزه نگاه داشتن صورت، روابط اجتماعي خود را تقويت مي نمايند. لذا خطوط اشك سياه رنگ علامتهاي مشخصه اي هستند كه باعث معطوف شدن توجه تيمار كننده به صورت مستقيم به اين ناحيه مي شود. از سوي ديگر، يكي از روشهايي كه در طبيعت براي شناسايي و تشخيص يوزپلنگهاي مختلف مورد استفاده محققين قرار مي گيرد، علامتهاي روي صورتشان يعني خالها و به خصوص خطوط اشك مي باشد. به نظر مي رسد كه خط اشك در يوز ايراني به خصوص در قاعده قطورتر از همتايان آفريقايي آنست.

دم جانور پوشيده از خالهايي است كه در انتها به چند حلقه دائمي و كم و بيش كاملي تبديل مي شوند. ضخامت حلقه هاي سياه رنگ به ترتيب به سمت انتهاي دم بيشتر شده و به 110 ميليمتر مي رسد. نوك دم در اكثر يوزپلنگها سفيد رنگ است، ولي گاهي اوقات يوزپلنگهايي مشاهده مي شوند كه انتهاي دمشان به رنگ سياه مي باشد. موهاي انتهاي دم يوزپلنگ بلندتر از موهايي است كه بقيه دم را مي پوشاند و داراي نوارهاي سياه و روشن كاملا واضح و مجزا از هم مي باشد. نوك دم ظاهرا علامتي است كه بدان وسيله مادر با نشان دادن آن به توله هايش به آنها مي فهماند ”دنبال من بيا”. وقتي مادر چنين منظوري داشته باشد، دمش را طوري بلند مي كند كه در ميان علفهاي بلند كاملا مشخص باشد و توله هايش بتوانند به خوبي آنرا ببينند.

تفاوتهاي ظاهري يوزپلنگها

تا به امروز محققين زيادي درباره زيرگونه هاي يوزپلنگ و ويژگيها و تفاوتهاي آنها به بحث و بررسي پرداخته اند و چندين نوع رده بندي نيز صورت گرفته كه آنها را به 2 تا 8 زيرگونه تقسيم مي نمايد. برخي از محققين، تفاوت ميان يوزپلنگهاي آسيا و آفريقا را ترديد آميز مي دانند و خيلي با طبقه بندي كردن آنها در زيرگونه هاي جدا، موافق نيستند. درحاليكه عده ديگري تفاوت يوزپلنگهاي آسيا را با آفريقا در مورفولوژي و رنگ آميزي بدنشان مي دانند ـ  زرد مايل به قهوه اي كمرنگ آسيا در مقابل زرد نخودي يوزپلنگهاي جنوب صحراي آفريقا. علاوه بر اين، آسيائي ها خالهاي بزرگتري دارند كه با فاصله بيشتري از هم پراكنده شده اند.

در گذشته گفته مي شد كه يوزپلنگ آسيايي (ايراني) در مقايسه با يوزپلنگهاي آفريقايي، اندكي جثه اش بزرگتر و رنگ بدنش روشنتر بوده و موهاي بدنش به خصوص در فصل زمستان، بلندتر است كه بدون شك به علت زيستن در مناطقي با هواي سردتر مي باشد.

اينكه آيا مي توان تنها بر اساس اندازه بدن و ويژگيها ظاهري نظير رنگ بدن و بلندي موها، يوزپلنگهاي آسيايي را در زيرگونه اي جداگانه طبقه بندي نمود، جاي بحث دارد. چون خيلي از اين خصوصيات متغير بوده و از  شرايط اقليمي و زيست محيطي تبعيت كرده و با تغيير اين شرايط ممكن است تغيير نمايند. به عنوان مثال، يوزپلنگهايي كه در باغ وحش هاي اروپايي نگهداري مي شوند، همگي آفريقايي هستند، ولي در برخي موارد به علت بلند شدن غيرعادي موهايشان (به خصوص در زمستانهاي سرد اروپا) و تغيير رنگ بدنشان، بيشتر به يوزپلنگهاي ايران شباهت پيدا مي كنند تا آفريقا. مثال جالب ديگري كه در اين زمينه وجود دارد، انتقال 12 قلاده يوزپلنگ در اواسط قرن نوزدهم  بوسيله كشتي از آفريقا به باغ وحش لندن است. وقتي كه يوزپلنگها را در آفريقا سوار كشتي كردند، رنگ آميزي و موهاي بدن جانوران كاملا به يوزپلنگهاي آفريقايي شباهت داشتند. ولي وقتي به لندن رسيدند موهاي بدنشان به طور غير عادي بلند شده بود كه اين تغيير مورفولوژيكي را ناشي از تغيير شرايط طبيعي به خصوص تغييرات هوا دانسته اند. بهرحال، نمي توان تنها  بر اساس ظاهر و يا يك سري ويژگيهاي ظاهري قابل تغيير، يوزپلنگهاي مناطق مختلف را به طور قطعي در زيرگونه هاي جدا طبقه بندي كرد و اين كار فقط مستلزم بررسي هاي ژنتيكي است.

از چندين سال پيش، معياري جديد بر مبناي رنگ انتهاي دم براي تشخيص يوزپلنگهاي آسيا و آفريقا در نظر گرفته شده است، به اين صورت كه رنگ انتهاي دم يوزپلنگ هاي آسيايي سياه مي باشد، درحاليكه نوك دم يوزپلنگهاي آفريقايي سفيد رنگ است. اساس اين تفكر از آنجا ناشي مي شود كه در هندوستان ديده شده كه انتهاي دم بيشتر پوستها يا تروفه هاي بجامانده از دوران پيش از انقراض يوزپلنگها، تقريبا يا كاملا سياه رنگ بوده است. همچنين در بيشتر نقاشي هاي قديمي بجاي مانده از آن زمان، انتهاي دم اين جانوران به رنگ سياه رنگ آميزي شده است. با اين حال به نظر مي رسد اين مسأله را نمي توان معيار معتبري براي تشخيص قطعي يوزپلنگهاي آسيايي از يوزپلنگهاي آفريقايي دانست، چون بسياري از نمونه هايي كه به صورت زنده يا مرده در ايران وجود دارند، انتهاي دمشان تقريبا و يا كاملا سفيد رنگ مي باشد و گذشته از آن، در آفريقا هم يوزپلنگهايي ديده مي شوند كه انتهاي دمشان سياه رنگ است.

نسوي پيرامون رنگ يوزپلنگها در ايران چنين مي گويد: “رنگ يوزان موصلي و پيرامون باديه لطيفتر باشد و سرخ رنگ باشند و يوزان كرمان كبودرنگ، باريك اندام، دراز دست و پاي باشند و نيك دونده. و آنچه از رأس كلب آورند اسهره باشند و هر يوزي كه به بيابان گيرند نيك دوتر باشد.”

بر اساس متون قديمي بجامانده در هندوستان، تا پيش از انقراض يوزپلنگ ها در اين شبه قاره، رنگ اين جانور در نقاط مختلف اين كشور تفاوت مي كرد. بر مبناي يك دسته بندي، آنها به دو دسته يوزپلنگهاي كوهستاني و صحرايي (ريگي) تقسيم مي شدند. يوزپلنگهاي كوهستاني به رنگ خاكستري و حتي برخي، سرخ رنگ هم بودند. ولي يوزپلنگهاي صحرايي يا ريگي واقعي رنگشان به هيچ وجه مانند آنها سرخ نبود و قوي هيكلتر بودند. وجود اين تفاوتها در رنگ آميزي، در استتار با زيستگاه محل زيست، تأثير بسيار زيادي داشته است.

در دهه 1920، چندين يوزپلنگ در رودزيا (زيمبابوه فعلي) شكار شدند كه از لحاظ ظاهر با يوزپلنگهاي ديگر تفاوت فاحشي داشتند، به اين صورت كه رنگ زمينه اي آنها مانند ساير يوزپلنگها بود، ولي به جاي داشتن خالهاي كوچك و مجزا از هم، خالهاي بزرگي داشتند و اين خالها طوري در كنار هم قرار گرفته بودند كه به نظر مي رسيد چند خط طولي را تشكيل داده اند. پوكوك، جانورشناس معروف آن زمان اين يوزپلنگها را به عنوان گونه اي جديد با نام علمي Acinonyx rex طبقه بندي كرد و آنها را شاه يوزپلنگ ناميد. چندي بعد آنها به عنوان زيرگونه Acinonyx jubatus rex پذيرفته شدند. ولي امروزه تحقيقات ژنتيكي نشان داده كه شاه يوزپلنگ ها، نمونه هاي جهش يافته اي هستند كه در نتيجه بروز يك ژن مغلوب به وجود مي آيند و به جز خالهاي دراز و تيره ترشان، از لحاظ ژنتيكي كاملا با يوزپلنگهاي ديگر مشابه هستند. از آن تاريخ به بعد، شاه يوزپلنگهاي ديگري هم گزارش شده اند. ارزش آنها براي باغ وحش هايي كه داراي اين يوزپلنگها هستند بسيار بالاتر از يوزپلنگهاي معمولي است و به 25000 دلار مي رسد.

به علاوه يوزپلنگهاي كاملا سياه و همچنين آلبينو هم گزارش شده اند كه البته بسيار نادر هستند. در صحراي شمال آفريقا، زيرگونه اي از يوزپلنگ زندگي مي كند كه گذشته از جثه كوچكتر و وزن كمتر، با زيرگونه هاي ديگر تفاوتهاي ظاهري بسيار زيادي دارد. پوشش بدن آنها نخودي رنگ است و به جاي خالهاي سياه رنگ، با خالهاي اخري رنگ روشني پوشيده شده اند. به علاوه خط اشك سياه و حلقه هاي سياه رنگ انتهاي دم كه از ويژگيهاي يوزپلنگهاي معمولي است، در يوزپلنگهاي شمال آفريقا تغيير كرده و اغلب حتي وجود ندارند. برخي اين يوزپلنگها را ”يوزپلنگ سفيد” مي نامند‍، ولي در واقع آنها آلبينو نيستند‍ بلكه رنگ بدنشان بسيار روشن است. به نظر مي رسد يوزپلنگهايي كه در اين شنزارها زندگي مي كنند، بهتر از يوزپلنگهاي مناطق ديگر شكار مي كنند و شايد به اين دليل است كه آنها بهتر مي توانند استتار كنند. به علاوه، در ميان يوزپلنگهاي آفريقاي شمالي، آنهائي كه در اطراف كوهها و مناطق صخره اي كه صخره هاي سياه رنگ غالب هستند، زندگي مي كنند، داراي پوششي با تباين بيشتر و خالهاي تيره تر هستند.

چشم

 چشمان يوزپلنگ به رنگ زرد مايل به قهوه اي بوده و داراي مردمك گردي مي باشد. نسوي مي گويد: “رنگ چشمش از سه گونه بود، زرد و سياه و ميانه اين هر دو و آنرا زيتوني خوانند.” پوزه كوتاه جانور به چشمها اجازه مي دهد كه در موقعيتي قرار بگيرند كه حداكثر كاركرد بينايي را داشته باشند. به علاوه، چشمها در بالاي سر جانور قرار گرفته و به جانور اين امكان را مي دهند كه وقتي از پشت علفها و بوته ها اطراف را زير نظر گرفته ، به راحتي بتواند بدون اينكه ديده شود، شكار خود را انتخاب كرده و زير نظر بگيرد. حس بينايي در يوزپلنگها قويترين حس مي باشد و يوزپلنگ براي پيدا كردن شكار، از اين حس بيشتر از ساير حواس خود استفاده مي كند. البته، حس بويايي آنها نيز نسبتا خوب است، ولي كارآيي آن به اندازه بينايي نيست. از موارد قابل توجه درباره چشم يوزپلنگ، شكل ناحيه موسوم به foveal در آنها است. اين ناحيه كه براي تيزبيني تخصص يافته است، در انسان به صورت يك حفره مركزي بوده كه در پشت شبكيه قرار دارد، ولي  اين ناحيه در گربه سانان به صورت يك نوار كاملا افقي در آمده كه در آن گيرنده هاي نوري بسيار حساسي وجود دارد، چراكه آنها لازم نيست مراقب اشياء  بالا يا پايين خود باشند، بلكه بايد فقط حواسشان را جمع وقايعي كنند كه در روبرو اتفاق مي افتد. در يوزپلنگ اين خصوصيت به شدت تقويت شده و ناحيه foveal به صورت يك نوار كاملا افقي و بسيار باريكي درآمده كه داراي سلولهاي عصبي بسيار حساسي است. اين نوار افقي بيشتر افق بينايي جانور را كه دقيقا همانجايي است كه بايد به دنبال شكارش بگردد، پوشش مي دهد و باعث مي شود يوزپلنگ شكارش رابه خوبي و با وضوح زياد در سطح افق ببيند. نكته جالب ديگري كه در مورد يوزپلنگها وجود دارد آن است در حين دويدن، غشائي بر روي چشم آنها قرار مي گيرد و از آن محافظت مي كند.

 

اندامهاي حركتي

دست و پاي يوزپلنگ بسيار بلند ، باريك، ظريف و البته قوي بوده و نسبت به بدنش در مقايسه با گربه سانان بزرگ ديگر بلندتر است. تعداد انگشتان آنها در دست 5 و در پا 4 عدد مي باشد. تنها چهار انگشت از 5 انگشت دستها با زمين تماس دارد و انگشت پنجم كه در واقع انگشت شست مي باشد، بالاتر از بقيه انگشتان و در پشت دست قرار گرفته و با زمين تماس ندارد.

يكي از مهمترين تفاوتهاي ميان يوزپلنگ و ساير گربه سانان كه بيش از هر چيز ديگر آنرا از ساير اعضاي اين خانواده متمايز كرده است، پنجه هاي آزاد و بدون حفاظ آنها مي باشد كه البته اين ويژگي را مي توان به عنوان يكي از شباهتهاي يوزپلنگ با سگ سانان بيان كرد. وقتي توله يوزپلنگها به دنيا مي آيند، در ابتدا پنجه هاي سوزني و تيزي دارند كه مي توانند آنها را در غلافهاي پوستي كه در انگشت همه گربه سانان وجود دارد، پنهان نمايد. ولي به تدريج كه بزرگتر مي شوند، اين غلافها تحليل رفته تا اينكه  از سن 6 ماهگي، كاملا ناپديد شده و تنها اثري اندك از آن به جاي مي ماند. درنتيجه، چون پس از اين سن جانور ديگر نمي تواند پنجه هاي خود را جمع كند، پنجه هاي بزرگش رفته رفته كند مي شود و در نهايت به ابزاري تبديل مي شود كه براي دويدن با سرعت بالا مناسب است نه براي كشتن شكار. افزون بر اين، توله يوزپلنگها به علت دارا بودن پنجه هاي تيز، مي توانند مانند ديگر گربه سانان به خوبي از درخت بالا بروند، ولي يوزپلنگهاي بالغ  به خاطر كند بودن پنجه هايشان، نمي توانند از درخت بالا بروند و اگر مجبور شوند، اين كار را با ناشيگري زياد انجام مي دهند. در عوض، بالغها دوست دارند كه روي تنه خميده درختان و يا درختان افتاده رفته و از آنجا محيط اطراف خود را زير نظر بگيرند.  پنجه انگشت پنجم دستها (شست)، از آنجا كه مانند پنجه انگشتان ديگر با زمين در تماس نيست، تيزي خود را حفظ كرده و به خوبي رشد مي كند و مانند چنگكي بزرگ و كاملا خميده، در پشت پا زدن به شكار و گرفتن و نگه داشتنن آن به يوزپلنگ كمك مي كند. يوزپلنگهايي كه در اسارت هستند، از آنجا كه مانند يوزپلنگهايي كه در طبيعت به سر مي برند تحرك و فعاليت ندارند، معمولا پنجه هايشان خيلي كمتر كند شده و تقريبا مانند پنجه انگشت شست تيزي خود را حفظ مي كنند.

معمولا گفته مي شود كه يوزپلنگ نمي تواند پنجه هايش را جمع كند و در واقع پنجه هايش غير قابل جمع شدن هستند. اين مسأله شايد به تعبيري درست نباشد، چون بين دو بند آخر انگشتان دست و پاي يوزپلنگ همانند ساير گربه سانان، دو ماهيچه جمع كننده و باز كننده وجود دارد كه يوزپلنگ قادر است به وسيله آنها پنجه هاي خود را تا حدي جمع كند. ولي همانطور كه گفته شد، تفاوت اصلي كه ميان يوزپلنگ و ساير گربه سانان وجود دارد، فقدان غلافهاي پوستي در انتهاي انگشتان است. به عبارت ديگر جانور مي تواند پنجه هايش را جمع كند، ولي محافظي وجود ندارد كه پنجه هايش درحالت استراحت كه جانور نيازي به آنها ندارد، درون آنها قرار گرفته و از كند شدن حفظ شود. از اين رو، پنجه هاي يوزپلنگ هميشه لخت و بدون حفاظ هستند. همين پنجه هاي آزاد يوزپلنگ يكي از ابزار بسيار مهم در دويدن يوزپلنگ به هنگام تعقيب شكار مي باشد و در واقع مي توان آنها را به كفشهاي دوندگان تشبيه كرد كه حين دويدن باعث مي شود كه محكمتر خودش را به زمين بند كند و به اين ترتيب گامهاي پرقدرت تر و در نهايت بلند تري بر دارد. برخي اين مسأله را همراه با ساير ويژگيهاي خاص يوزپلنگها، دليلي مي دانند بر اينكه يوزپلنگها در روند تكاملي خود درحال دور شدن از ساير گربه سانان هستند.

از آنجا كه پنجه هاي يوزپلنگ هميشه آزاد هستند، بنابراين اثر پنجه ها هميش در ردپاي آنها باقي مي ماند و اين براي محققيني كه در طبيعت بر روي يوزپلنگ مطالعه و بررسي مي كنند، شايد جالب ترين و در عين حال مهمترين تفاوتي است كه بين ردپاي يوزپلنگ و ساير گربه سانان وجود دارد. البته، وجود اثر پنجه ها در ردپاي يوزپلنگ، ردپاي آنرا به ردپاي سگ سانان مخصوصا گرگ و همچنين كفتار شبيه ساخته است. در قسمت قدامي رد يوزپلنگ، بالشتكهاي كف دستي گربه ها يك بريدگي و در قسمت خلفي آن دو بريدگي ديده مي شود، حال آنكه سگ سانان در قسمت قدامي فاقد بريدگي و در قسمت خلفي تنها يك بريدگي دارند. به اين ترتيب با استفاده از اين دو مشخصه بارز يعني وجود اثر پنجه ها و داشتن دو بريدگي در قسمت خلفي بالشتكها، مي توان رد يوزپلنگ را تشخيص داد.

كف دست و پاي يوزپلنگ داراي بالشتكهاي سختي است كه در جلو نوك تيز شده اند كه احتمالا سازشي است براي ترمزهاي ناگهاني. اين ويژگي يوزپلنگ نيز به سگ سانان شباهت دارد نه گربه سانان، چون بالشتكهاي آنها هم سخت مي باشد، ولي ساير گربه سانان داراي بالشتكهاي نرمي در كف دست و پاي خود هستند. وجود اين بالشتكهاي سخت، دويدن در زمين هاي سفت و سخت را براي جانور‍ تسهيل مي نمايد. علاوه بر اين، بالشتك كف دستهاي آنها به جاي فرو رفتگي هاي كوچكي كه در ميان گربه سانان معمولتر است،‍ داراي يك جفت خط برجسته طولي است كه مانند گل هاي تاير از سُر خوردن يوزپلنگ در سرعت بالا، حين تغيير مسير در دويدن و ترمز كردن جلوگيري مي كند.

 

دندانها

فرمول دنداني: پيشين: 3/3 ، نيش؛ 1/1، آسياي كوچك؛ 2/3، آسياي بزرگ؛ 1/1

 يوزپلنگ علاوه بر تفاوتهاي مورفولوژيكي و ساختاري كه با ساير گربه سانان دارد، ساختار دنداني منحصر به فردي هم دارد. دندانهاي نيش در مقايسه با استانداردهايي كه در خانواده گربه سانان وجود دارد، كوچكتر بوده و كمتر رشد كرده اند. به علاوه، دندانهاي نيش كه در تمامي گربه سانان تاحدي پهن شده، در يوزپلنگ بسيار كمتر پهن شده است. چنين تفاوتهايي ميان نيش يوزپلنگ و ساير اعضاي اين خانواده، مبين روش شكار منحصر به فرد يوزپلنگ در اين خانواده مي باشد، چون يوزپلنگ پس از تعقيب شكارش، دندانهاي نيش خود را در گلوي آن فرو كرده و پس از چند دقيقه نگه داشتن، آنرا خفه مي كند، حال آنكه گربه سانان ديگر عموما جانوران تعقيب كننده اي به شمار نمي روند، بلكه آنها پس از كمين كردن براي شكار و غافلكير كردن آن، سعي مي كنند دندانهاي نيش خود را وارد ستون فقرات شكار در ناحيه گردن نموده و آنرا بشكنند، لذا نيازمند نيشهاي قوي تر و بزرگتري هستند كه يوزپلنگ به خاطر روش شكارش، تا حدي بي نياز از آن است.

از سوي ديگر، دندانهاي آسيا و پيش آسيا بسيار باريك، تيز و تيغه مانند مي باشند و در واقع، تقريبا براي تكه تكه كردن گوشت شكار سازگاري حاصل كرده اند كه نشان دهنده آنست كه يوزپلنگ ها قادر نيستند استخوانهاي بزرگ را بجوند.

در فك بالا، دندانهاي نيش كاملا صاف نبوده، بلكه داراي انحناي مشخصي در انتهاي تحتاني خود هستند. نكته جالبي كه در مورد دندانهاي نيش اين جانور وجود دارد، كاهش اندازه ريشه هاي اين دندانها مي باشد. دليل آن، اين است كه مجراي بيني در هر دو طرف خود توسط ريشه هاي نيشها محدود شده و بنابراين، كاهش اندازه ريشه آنها به مجراي تنفسي اجازه مي دهد كه بزرگتر شود. براي يوزپلنگ كه انفجارهاي سرعتش معروف است، افزايش هواي ورودي احتمالا از داشتن دندانهاي نيش بزرگ ارزشمندتر مي باشد. بنابراين شايد بتوان گفت كه يوزپلنگ دندانهاي نيش كوچكي دارد، چون بسيار سريع مي دود!

در فك پايين، دندانهاي نيش ضعيفي وجود دارد كه فاقد انحناي تحتاني بوده و به صورت صاف هستند. شكل ظاهري دو پيش آسيا مشابه دومين پيش آسياي بالايي بوده و داراي چهار برجستگي تيز و برنده مي باشند. دندان كارناسيل هم كه در واقع همان دندان آسيا است، به خوبي رشد كرده و قوي است. در قاعده پشتي اين كارناسيل، برجستگي كوچك و مشخصي وجود دارد كه كارناسيل پلنگ فاقد آن است و به اين ترتيب، مي توان از آن به عنوان يكي از وجوه تمايز اين دو گونه كه شباهتهاي بسيار زيادي به هم دارند، استفاده نمود. دندانهاي شيري يوزپلنگ در سن 8 ماهگي كاملا توسط دندانهاي دائمي جايگزين مي شوند.

يوزپلنگ ها علاوه بر ويژگي هاي منحصر به فرد ساختار دنداني خود، دو ناهنجاري مهم و آشكار در دندانهاي خود دارند كه البته تاكنون فقط در آنها ديده شده است. اولين ناهنجاري حالتي است كه در آن دندانهاي آسياي پاييني در سقف دهان فرو رفته و آنرا سوراخ مي كنند. اين مسأله كه مي تواند باعث بروز اختلالات كشنده اي شود، اغلب در ميان يوزپلنگهايي كه در اسارت متولد شده اند، رخ مي دهد و براي نخستين بار در سال 1982 در باغ وحش سن ديه گو كه در حال حاضر از مهمترين مراكز تكثير و پرورش يوزپلنگ در جهان به شمار مي رود، گزارش شده است. ناهنجاري ديگر، تجمع  دندانهاي پيشين است كه هم در طبيعت و هم در اسارت گزارش شده است. اين مسأله داراي حالتهاي مختلفي است و ممكن است جزئي يا كلي باشد، به صورتيكه در شديدترين حالت، به نظر مي رسد كه دندانهاي پيشين به جاي آنكه در يك رديف قرار داشته باشند، در دو رديف موازي قرار گرفته اند.

 

يوزپلنگ؛ سريعترين پستاندار دنيا

يوزپلنگ سريعترين پستاندار دنيا در مسافتهاي كوتاه (300 تا 400 متر) است. هر جا كه سخني درباره يوزپلنگ مي رود، از سرعت بالاي آن هم سخن به ميان مي آيد و شايد كمتر كسي نشنيده باشد كه اين جانور با حداكثر سرعت 110 كيلومتر در ساعت، سريعترين حيوان روي زمين است و حتي برخي تا 148 كيلومتر در ساعت را هم براي آن ذكر كرده اند. اما بررسي ها نشان داده كه سرعت يوزپلنگ به ندرت از 90 كيلومتر در ساعت تجاوز مي كند. جانور مي تواند در عرض 2 ثانيه از شروعي به حالت ايستاده، به سرعتي در حدود تقريبا 70 كيلومتر در ساعت برسد و اين شتابي است كه حتي در بهترين اتومبيلهاي مسابقه اي هم ديده نمي شود! در اين حالت، جانور در يك ثانيه 4 گام بلند بردارد و در مجموع 28 متر را طي نمايد.

اما يوزپلنگ اين سرعت بالا را فقط مي تواند در مسافتهاي كوتاه حفظ نمايد، چراكه دويدن با سرعت بالا باعث مي شود كه جانور انرژي بسيار زيادي مصرف نمايد و پس از طي مسافت 400-300 متر، ديگر نتواند به دويدن خود ادامه دهد. به اين خاطر جانور به هنگام شكار بايد بسيار حساب شده كار كند تا بتواند در همان چند صد متر اول، شكارش را به چنگ آورد. دويدن جانور معمولا بطور متوسط حدود 10 ثانيه طول مي كشد و اين خود مزيتي براي جانور خواهد داشت، چرا كه اين تعقيب كوتاه مدت باعث مي گردد كه احتمال جلب توجه شكارگران ديگر كمتر شود. يوزپلنگ پس از دويدن بسيار آسيب پذير است، چون در اين حالت آنقدر خسته و ناتوان است كه حتي توان دفاع از خود را ندارد و مي توان به راحتي آنرا گرفت. لذا براي اينكه توان از دست رفته اش را بازيابد، معمولا به 30 دقيقه استراحت نياز دارد.

به هنگام دويدن با هر گامي كه برداشته مي شود، ستون فقرات به بالا و پائين خم مي شود، سوراخ هاي بيني گشاد مي شوند، سر به عقب و جلو حركت مي كند تا چشمهاي بزرگ جانور بر روي طعمه ثابت بماند و دم كشيده مي شود تا در سر پيچهاي تند تعادل جانور را در مقابل وزن آن حفظ نمايد. بالشتكها و همچنين پنجه هاي كند و بدون حفاظ يوزپلنگ نيز به هنگام چرخش يا توقف ناگهاني در حين دويدن با سرعت بالا، كمك شاياني به آن مي كنند.

يوزپلنگ در حالت استراحت، 60 بار در دقيقه نفس مي كشد، ولي وقتي كه با حداكثر سرعت مي دود اين ميزان به 150 بار در دقيقه مي رسد. از نگاه ديگر قلب جانور در حين استراحت، 120 تا 170 بار در دقيقه مي زند، ولي وقتي به سرعت مي دود، قلبش 200 تا 250 بار در دقيقه مي زند. روشن است كه توانايي يوزپلنگ براي پشت سر گذاشتن چنين نوسانهايي در ميزان تنفسش، بايد يكي از سازگاري هاي مهمي باشد كه اين جانور كسب كرده باشد.

يوزپلنگ سر كوچك و بدن متراكمي دارد كه يكي از عوامل كاهش مقاومت هوا به هنگام دويدن است. منافذ بيني آن نيز بزرگتر شده و در نتيجه، به جانور اجازه مي دهد حين دويدن به سمت شكار، اكسيژن را بيشتر و سريعتر وارد ريه هاي خود نمايد. افزون بر اين، وقتيكه پس از يك تعقيب و گريز خسته كننده و با سرعت بسيار بالا، طعمه خود را به چنگ آورده و گلوي آنرا مي فشارد، مي تواند هواي بيشتري را به ريه هاي خود وارد كرده و به اين ترتيب هر چه زودتر نيرو و توان از دست رفته خود را بدست آورد. يوزپلنگ ريه ها و ناي بزرگي دارد، درنتيجه اكسيژن بيشتري وارد ريه هاي آن شده و سپس به سرعت و با قدرت زياد توسط قلب قوي و بزرگ جانور و از طريق شريانهاي بزرگ و قوي آن به تمامي سلولهاي بدن پمپ مي شود. كبد و آدرنالهاي بزرگ اين جانور نيز با ذخيره و آزادسازي مقادير عظيم گلوكز براي تأمين انرژي يكي از ويژگيهاي منحصربفرد يوزپلنگ براي سريع دويدن به شمار مي رود.

تكامل يوزپلنگ

تكامل يكي از بحث انگيزترين موضوعاتي است كه در مورد يوزپلنگ وجود دارد و تا كنون بررسي هاي بسيار زيادي براي روشن شدن اين موضوع صورت گرفته است، ولي همچنان ديدگاههاي متفاوتي در اين زمينه وجود دارد.

تا همين اواخر، غالبا عقيده بر اين بوده است كه يوزپلنگ بخاطر خصوصيات ويژه و منحصر بفردي كه براي دويدن با سرعت بالا كسب كرده، احتمالا مي بايست در مراحل اوليه روند تكاملي، گربه سانان، از آن جدا شده و روند تكاملي جداگانه اي را در پيش گرفته باشد. حتي برخي در گذشته اي نه چندان دور فكر مي كردند كه براي يوزپلنگ مي بايست مكان جداگانه اي را كه حد فاصل سگ سانان و گربه سانان باشد، در نظر گرفت. محققيني كه روي طبقه بندي گربه سانان كار مي كنند، همچنان نتوانسته اند پاسخ پرسشهاي متعددي را كه نه تنها در زمينه يوزپلنگ وجود دارد را بيابند، بلكه در طبقه بندي و تبيين روند كلي تكامل تمامي اعضاي خانواده گربه سانان نيز ابهامات بسياري وجود دارد كه البته علت آنرا مي بايست در اختلافهاي بسيار زياد در اندازه اعضاي اين خانواده و الگوهاي مورفوليژيكي متقارب و نزديك آنها، جستجو نمود. خوشبختانه اخيرا با استفاده از دانش ژنتيك، جواب بسياري از اين ابهامات داده شده است.

خانواده سگ سانان و گربه سانان حدود 50 ميليون سال پيش از يكديگر جدا شدند. بررسي هاي مولكولي نشان دهنده آن هستند كه سه مسير اصلي در روند تكاملي گربه سانان وجود دارد. اولين شاخه حدود 10 ميليون سال پيش در دوره ميوسن مشتق شده و نهايتا گربه هاي كوچك آمريكاي جنوبي را تشكيل داد، شاخه دوم حدود 8 ميليون سال پيش جداشده و به گربه هاي كوچك جنس Felis (مانند گربه هاي شني، جنگلي و وحشي) و گربه پالاس مبدل گرديد و نهايتا، شاخه سوم از 5 ميليون سال پيش به صورت تدريجي اشتقاق خود را آغاز نمود و گربه هاي بزرگ و متوسط القامه را تشكيل داد. نكته عجيبي كه در اين بررسي ها مشخص شد اين بود كه يوزپلنگ در شاخه سوم قرار دارد و به شير، ببر و سياه گوش نزديك مي باشد. به علاوه، مطالعات نشان داده كه ويژگي هاي مورفوليژيكي منحصر بفرد يوزپلنگ احتمالا در طول 2 ميليون سال گذشته حاصل شده است.

يوزپلنگ ها يكي از قديمي ترين اعضاي خانواده گربه سانان هستند و 5/3 تا 4 ميليون سال پيش، پا به عرصه وجود گذاشتند و اين درحالي بود كه پيش از آنها، هيچكدام از گربه هاي بزرگ ديگري كه امروزه به بقاي خود ادامه مي دهند، هنوز به وجود نيامده بودند. حدود 20000 سال پيش، پراكندگي اين جانور بسيار وسيع بود و سرتاسر آفريقا، آسيا، اروپا و آمريكاي شمالي را شامل مي شد. بر اساس فسيلهاي بجا مانده، به نظر مي رسد كه منشأ يوزپلنگها مناطقي از آمريكا بوده كه امروزه ايالتهاي نوادا، تگزاس و وايومينگ را تشكيل مي دهند. معمولا گفته مي شود كه نزديكترين خويشاوند يوزپلنگ در خانواده گربه سانان، شيركوهي است.

پراكندگي يوزپلنگ

حدود 2000 سال پيش پراكندگي يوزپلنگ بسيار گسترده بوده و شامل مناطق وسيعي از آفريقا و آسيا مي شده است. در آسيا، اكثر زيستگاه هاي دشتي و استپي در جنوب غربي اين قاره از هندوستان، پاكستان، افغانستان، ايران، تركمنستان، ازبكستان، قرقيزستان و قفقاز تا عراق، سوريه، اردن، فلسطين و شبه جزيره عربستان محدوده قلمرو اين جانور به شمار مي رفت. درآفريقا نيز از كِيپ در جنوب تا درياي مديترانه در شمال به جز جنگلهاي انبوه و صحراهاي خشك اين جانور به وفور يافت مي شده است. در واقع پراكندگي يوزپلنگ از گذشته درآفريقا شباهت زيادي به پراكندگي شير داشته است و سلطان جنگل از گذشته همواره يك رقيب جدي براي اين جانور به شمار مي آمده است. ولي شرايط در آسيا با آفريقا تفاوت داشته و از آنجا كه شير درآسيا عمدتا در بيشه زارها و جنگلها زندگي مي كرده و از طعمه هاي موجود در اين نوع زيستگاه ها تغذيه مي كرده، همپوشاني كمتري با پراكندگي يوزهاي دشتزي داشته و لذا رقابت چنداني ميان اين دو گونه وجود نداشته است.

همراهي انسان و يوز: سرآغاز انقراض

انسان از چند هزار سال پيش قابليتهاي بالاي يوز را شناخت و آنرا براي شكار با خود همراه ساخت. تربيت يوز و يوزداري رفته رفته به امري متداول در دربار شاهان و سلاطين بخصوص در آسيا تبديل شد. ماركوپولو در سفرنامه خود از 1000 قلاده يوزپلنگ نام مي برد كه كوبلاي خان، پادشاه مغول براي شكار در كاخ تابستاني خود نگهداري مي كرده است. البته خاور دور هيچگاه قلمرو يوزپلنگهاي امروزي نبوده اند و تمامي اين تعداد يوز از غرب آسيا نظير هندوستان، ايران و كشورهاي همجوار گرفته شده و به آنجا برده شده بودند. اكبر، سلطان مغول هندوستان در قرن شانزدهم ميلادي نيز علاقه وافري به نگهداري يوز در دستگاه خود داشته و وزيرش نوشته كه او تنها در يك زمان بيش از 1000 قلاده يوز نگاه مي داشته است. شاهان متعددي در ساير كشورهاي آسيايي نيز از اين علاقه بي نصيب نبودند. اشراف اروپايي نيز رفته رفته به خيل علاقمندان به شكار با اين جانور پيوستند و حتي در برخي كشورهاي اروپايي از اين جانور براي شكار گوزن در بيشه زارها استفاده مي كردند، طعمه اي كه هيچگاه يك يوزپلنگ وحشي درطول عمر خود با آن مواجه نمي شود.

تربيت و نگاهداري يوز در ابتدا چندان جنبه اشرافي نداشت و حتي باديه نشينان نيز تعداد محدودي يوز همراه خود داشتند تا بتوانند با كمك آن شكار كنند، ولي اين اقدام آنها تأثير چنداني بر جمعيت يوزپلنگ نداشت. مجموعه هاي عظيمي كه شاهان و سلاطين از اين جانور براي خود فراهم آوردند باعث كاهش چشمگير جمعيت اين جانور در بيشتر نقاط پراكندگي آن بخصوص در آسيا شد. تا اواسط قرن بيستم كه براي نخستين بار يوز در اسارت توليدمثل كرد، هيچ گزارشي مبني بر زادآوري اين جانور در مجموعه هاي يوزپلنگ در اسارت وجود ندارد بجز تنها يك مورد در طول 5000 سال همراهي يوز با انسان كه يكي از يوزهاي اكبر مغول پادشاه هندوستان كه سه توله به دنيا آورد. به اين خاطر براي غني كردن اين مجموعه ها چاره اي غير از آنكه يوزها از طبيعت زنده گيري شوند نبود و اين اقدام باعث شد كه تعداد آنها در طبيعت كاهش چشمگيري يابد.

با رشد روز افزون جمعيت انسان، زمينهاي بيشتري به كشاورزي اختصاص داده شد، دامهاي بيشتري مراتع را اشغال كردند و انسان براي تأمين منابع غذايي خود و يا تفريح طعمه هاي مورد علاقه يوز را شكار نمود. خود جانور نيز از تهديدي كه برخي از هم خانواده هاي آن مانند ببر و پلنگ را درمعرض خطر قرار داده مصون نماند و تعدادي زيادي از آنها بخاطر پوست زيبايشان شكار شدند تا از پوست هر 6 يوز يك پالتوي پوست زنانه دوخته شود. البته پوست يوز به هيچ وجه براي دوختن پالتو مناسب نيست و كيفيت چنداني ندارد.

مجموعه عوامل فوق باعث شد كه جمعيت يوز در سرتاسر مناطق محل زيستش به شدت كاهش يافته و در برخي مناطق كاملا منقرض شود. در آفريقا، سرزمين دوماها اين جانور در بيشتر مناطقي كه در گذشته وجود داشت همچنان به بقاي خود ادامه مي دهد، البته تعداد آن بسيار كاهش يافته است. امروزه بزرگترين جمعيت يوز در ناميبيا در جنوب آفريقا با حدود 2500 قلاده و تانزانيا و كنيا در شرق آفريقا وجود دارد. جمعيتي از زيرگونه يوز آفريقاي شمالي نيز در كشورهاي مصر، الجزاير، ليبي و نيجر زندگي مي كند كه به شدت كاهش يافته است.

وضعيت يوز در آسيا بسيار اسف بارتر بود. نسل آنها از اواخر قرن نوزدهم روبه كاهش گذاشت بطوريكه در برخي كشورها مانند هندوستان شاهزاده ها و مهاراجه ها ناچار شدند از آفريقا يوز وارد كنند تا بتوانند همچنان به ورزش موردعلاقه خود يعني شكار با يوز بپردازند. در هندوستان كه چيتا نام خود را از اين سرزمين گرفته است، يوزها در ابتداي قرن بيستم به شدت كاهش يافتند و سرانجام در يك شب تابستاني درسال 1947، حاكم ايالت كورواي با دو گلوله سه يوزي را كه در مقابل نوربالاي اتومبيل خود بي حركت كرده بود از پا درآورد و به اين ترتيب تيرخلاص بر پيكره يوز در سرزمين چيتاها زده شد. پس از آن نيز گزارشهاي غيرموثقي مبني بر وجود يوز در اين كشور همچنان به گوش مي رسيد ليكن هيچيك ثابت نشد و بالاخره چيتا رسما در سال 1952 در هندوستان منقرض شده اعلام گرديد.

تا ابتداي قرن حاضر تخمين زده شده كه درحدود يكصد هزار قلاده يوزپلنگ در 44 كشور آسيايي و آفريقايي پراكنده بوده است. ولي عوامل مختلف باعث كاهش جمعيت و انقراض آن در بيشتر زيستگاه هايش شد. در يك بررسي گسترده كه توسط نُرمَن ماير در سال 1975 در جنوب صحراي بزرگ آفريقا صورت گرفت جمعيت اين جانور حدود 15000قلاده برآورد شد. در اين بررسي جمعيتهاي ايران و شمال آفريقا شامل نبودند ولي بر اساس آمار اسكند فيروز، رياست وقت سازمان حفاظت محيط زيست حدود 300-200 قلاده يوز در آن زمان در ايران وجود داشته است. آخرين بررسي ها كه در دهه نود ميلادي توسط “صندوق حفاظت از يوزپلنگ” انجام شد حاكي از آن است كه درحال حاضر حدود 12000-9000 قلاده يوزپلنگ به صورت وحشي در 24 تا 26 كشور آفريقايي و حدود 100 قلاده در ايران زيست مي كنند. از اين تعداد حدود 500-300 قلاده در شمال آفريقا پراكنده هستند.

 

يوزپلنگ آسيايي

يوزپلنگ آسيايي كه زماني از شبه قاره هند تا افغانستان، تركمنستان و ايران تا شبه جزيره عربستان و سوريه پراكنده بود، يكي از در معرض خطر ترين اعضاي خانواده گربه سانان مي باشد. آخرين گزارش مستند از يوزپلنگ در هندوستان به سال 1947 برمي گردد كه حاكم ايالت كورواي با شليك دو گلوله به سه يوز كه در تاريكي شب در نور ماشين بي حركت مانده بودند، آنها را از بين برد. از آن زمان به بعد يوزپلنگ به سرعت از سرتاسر قلمرواش ناپديد شد. امروزه بيش از 20 سال است كه ايران آخرين پناهگاه يوزپلنگ آسيايي در دنيا به شمار مي رود. معذلك هر ازچند گاهي گزارشهاي غيرمستندي مبني بر وجود يوزپلنگ در مرز پاكستان با ايران به گوش مي رسد.

سابقه يوز در ايران

تا پيش از جنگ جهاني دوم، جمعيت يوزپلنگ در حدود 400 قلاده بود كه تقريبا در تمام مناطق استپي و صحرايي نيمه شرقي كشور و بخشهايي از نواحي غربي كشور نزديك مرز عراق ديده مي شد. ولي ورود جيپ بعد از جنگ باعث گرديد كه جمعيت اين حيوان روبه اضمحلال نهد كه دليل اصلي آن عمدتا به خاطر كشتار گسترده طمعه مورد علاقه يوز بوده است. در نتيجه اين كار جمعيت يوزپلنگ به شدت كاهش يافت. در سال 1338 كانون شكار وقت ايران يوزپلنگ را حمايت شده اعلام نمود. با اعمال اقدامات حفاظتي، جمعيت طعمه در بسياري از مناطق كشور روبه افزايش نهاد كه اين باعث افزايش جمعيت يوزپلنگ نيز شد. مشاهده يوزپلنگ در مناطق مختلف افزايش يافت كه اين احيا جمعيت نتيجه تاثيرات قوانين و مقررات حفاظتي بود كه اعمال شد. در اواسط دهه 1350، جمعيت يوزپلنگ در ايران 300-200 قلاده تخمين زده مي شد. در آن زمان، قلمرو يوزپلنگ تقريبا تمام مناطق كويري نيمه شرقي كشور را در بر مي گرفت كه از جمعيت انساني كمي برخوردار بود.

در اواخر دهه 1350 حفاظت از حيات وحش براي چند سال دچار اختلال گرديد. اكثر مناطق به وسيله دامداران اشغال و دشتهاي صاف و استپها جولانگاه ماشينها و موتورسيكلتهاي قدرتمند صحرايي گرديد كه گونه هاي كويري مثل آهوي ايراني، جبير، گورخر و همچنين يوزپلنگ را تعقيب و شكار مي كردند. منطقه حفاظت شده خوش ييلاق كه زماني مناسبترين زيستگاه يوزپلنگ در آسيا بود تقريبا از بين رفت و براي آخرين بار در سال 1362 يوزپلنگ در آن ديده شد. يوزپلنگ از بسياري از مناطق زيست خود ناپديد شد و محدوده پراكنش آن به بعضي مناطق دور دست كه در آنجا طعمه كافي و امنيت نسبي وجود داشت محدود شد.

چند يوزپلنگ؟

طي دو دهه گذشته، مطالعات مدون چنداني درباره يوز در ايران صورت نگرفته و تنها، مطالعات محدودي توسط برخي اساتيد و كارشناسان روي وضعيت و پراكنش اين جانور در استانهاي مختلف كشور صورت گرفته است. طي اين مدت، همچنين برآوردهايي از جمعيت يوز در كشور نيز صورت گرفت.

طبق بررسي هاي به عمل آمده براساس تصاوير گرفته شده از يوزپلنگ ها در مناطق مختلف، رديابي ها و مصاحبه با افراد محلي، درحال حاضر به نظر مي رسد كه جمعيت يوزپلنگ در ايران به صورت زير باشد:

 

جمعيت يوزپلنگ در ايران براساس گزارش پروژه حفاظت از يوزپلنگ آسيايي (1378)

جمعيت

استان

33 تا 48

استان يزد

17 تا 28

استان سمنان

6 تا 10

استان خراسان شمالي

4 تا 10

استان اصفهان

4 تا 8

استان كرمان

0 تا 3

استان فارس

0 تا 2

استان خراسان رضوي

7 تا 15

زيستگاه هاي مورد بررسي قرار نگرفته

71 تا 122

مجموع

 

البته ذكر اين نكته كاملا ضروري است كه يوزپلنگ ها بين مناطق مختلف در رفت و آمد بوده و نمي توان جمعيت ثابتي براي هر استان يا منطقه در نظر گرفت. آنچه كه از اين جدول برمي آيد آنست كه حداقل جمعيت يوزپلنگ در كشور در پايان دهه 1380 بدون شك از آغاز آن يعني 50 تا 100 قلاده (اسدي 1997)، كمتر از 40 قلاده (جورابچيان 1378) و كمتر از 60 قلاده طبق گزارش شالر و اوبراين (2001) كاهش نيافته است.

درنتيجه، روند رشد جمعيت بسياري از گونه هاي پستاندار بزرگ جثه در كشور طي سالهاي گذشته بنا به دلايل متعدد به شدت نزولي بوده و همينكه جمعيت يوزپلنگ به عنوان نماد حيات وحش ايران از اين روند تبعيت ننموده و مي توان با قاطعيت و مستدل اثبات نمود كه در بدبينانه ترين حالت، جمعيت يوزپلنگ طي دهه گذشته در سرتاسر كشور كاهش نيافته است.

با اين حال، به نظر مي رسد كه حداقل جمعيت يوزپلنگ در كشور را مي توان درحال حاضر رقمي بين 70 تا 80 قلاده متصور شد و همين امر بسيار اميدواركننده تر از براوردهاي بيان شده در دهه 1370 و ماقبل آن  مي باشد.

زيستگاه: خانه امن يوزها

زيستگاه در اصطلاح به محدوده اي گفته مي شود كه يك جانور بتواند در آن سه نياز اصلي خود را از قبيل غذا، آب و پناهگاه تأمين نمايد. البته يوزها نياز كمي به آب دارند و مي توانند بخش قابل توجهي از آب مورد نياز بدن خود را با نوشيدن خون و ادرار طعمه خود تأمين نمايند. از اين رو آب به عنوان يك عامل تعيين كننده كه مستقيما بر بقاي يوز تأثير مي گذارد، از اهميت چنداني برخوردار نيست. بلكه بر جمعيت طعمه و حركات آن در طول سال تأثير مي گذارد و در واقع آنرا بايد يك عامل تعيين كننده غيرمستقيم به شمار آورد.

در آفريقا، يوزپلنگها در دشتها و علفزارهاي وسيع و باز كه به اصطلاح  ساوان ناميده مي شود زندگي مي كنند و تا آنجا كه  مي توانند از جنگلها و بيشه زارها دوري مي گزينند. ساوان ها زيستگاه انواع آنتلوپها و غزالهاي آفريقايي بوده كه طعمه هاي موردعلاقه يوزهستند و غير از شيرها و كفتارها كه گاهي اوقات يوزها را مي كشند، عامل تهديد كننده مهم ديگري وجود ندارد. گذشته از آن گودال هاي آب در بيشتر اوقات سال آب دارند و يوزها مشكل زيادي براي تأمين آب مورد نياز ندارند.

درحال حاضر، از ميان زيستگاه هاي قطعي و مورد بررسي قرار گرفته يوزپلنگ در كشور، يوزپلنگ در تمامي مناطق در مناطق تپه ماهوري و كوهستاني ديده مي شود به غير از پناهگاه حيات وحش مياندشت و تاحدي منطقه شكار ممنوع بهكده رضوي كه بنا به اقتضاي شرايط طبيعي و توپوگرافي آن، اين جانور تنها در دشتها و تپه ماهورهاي ميان آنها زندگي نموده و از تنها سمدار بزرگ جثه موجود در اين مناطق، يعني آهوي ايراني تغذيه مي نمايد. در ساير مناطق زيست يوزپلنگ ايراني بخش قابل توجهي از فعاليتهاي زيستي و شكار جانور در مناطق كوهستاني و داراي عوارض توپوگرافي سخت متمركز شده و سمداران كوهزي بخش غيرقابل انكاري از رژيم غذايي اين جانور را تشكيل مي دهند.

بطور خلاصه مي توان گفت كه يوزپلنگ درحال حاضر در مناطق تپه ماهوري و دامنه هاي مناطق كوهستاني مناطق كويري زيست مي نمايد. در واقع،  به نظر مي رسد كه يوزپلنگ ها از زيستگاه هاي كاملا دشتي اجتناب نموده و بخشهاي قرار گرفته در مرز دشت با تپه ماهور و كوهستان را ترجيح مي دهند كه شايد بتوان آنرا شبه اكوتون ناميد. همچنين به نظر مي رسد كه يوزپلنگ ايران چه در گذشته و چه درحال، در دشت هاي وسيع و باز زيست نمي كرده و اين نابودي آهوان نبوده كه باعث تغيير زيستگاه از دشت به ارتفاعات شده است، بلكه يوز ايران به نظر مي رسد كه از قديم در تپه ماهورها و دامنه ها بوده، فقط به دليل وفور آهو دامنه عملياتي بيشتري در دشتهاي حاشيه كوه ها داشته است.

در اين نوع زيستگاه ها، يوزها عمدتا در داخل دره ها و بستر خشك رودخانه هاي كويري كه از داخل كوه شروع شده و به داخل دشت امتداد مي يابد زندگي مي كنند. يوزها آن بخشهايي را در كف دره ها و رودخانه ها براي راه رفتن ترجيح مي دهند كه از خاك نرمي پوشيده شده است. با اين حال اگر آنها مجبور شوند مي توانند به راحتي در مناطق پوشيده از صخره و سنگلاخ هم زندگي كرده و شكار نمايند و حتي مي توانند از صخره ها و كوه هاي مرتفع كه صعود از آنها حتي براي انسان مشكل است، بالا رفته و قسمتهاي مختلف قلمرو خود را براي بدست آوردن شكار، آب، پناهگاه و يا جفت در زمان جفت يابي زير پا بگذارند.

منابع آبي در اين نوع زيستگاه ها به عوامل مختلفي از قبيل بستر زمين، ميزان بارش ساليانه، دماي هوا، ارتفاع و موقعيت محل و غيره بستگي دارد. در ماه هاي بارندگي، جانوران با مشكل آب روبرو نيستند، آب باران در حفره هاي تخته سنگ ها جمع مي شود و اصطلاحا سنگاب درست مي كند. ولي با گرمتر شدن هوا، بسياري از سنگابها خشك شده و فقط تعدادي از چشمه هاي دائمي كه از منابع زيرزميني تغذيه مي شود، باقي مي مانند. اوج كمبود آب در ماه هاي گرم سال است كه عموما در فاصله ماه هاي خرداد تا شهريور قرار دارد. خوشبختانه سازمان محيط زيست كشورمان آبشخورهايي را به صورت مصنوعي در بسياري از مناطق از جمله زيستگاه هاي يوزپلنگ ساخته است كه در تمام ايام سال آب دارند و مورد استفاده حيات وحش قرار مي گيرند.

پوشش گياهي اين زيستگاه ها عموما تُنُك بوده و در مناطق مختلف متفاوت است. مهمترين گونه هاي بوته اي زستگاه يوزپلنگ ايراني عبارتند از كاروان كش، شور، اِفِدرا، قيچ، درمنه و گَوَن و از گونه هاي درختچه اي بايد از گز، تاغ، بَنه (پسته وحشي)، انجير و بادام وحشي نام برد. در فصل بهار زمين پوشيده از علف هاي سبز و تازه مي شود و بوته ها و درختچه ها هم از اواخر زمستان شروع به گلدهي مي كنند كه همگي منابع غذايي خوبي را براي سمداران تأمين مي كنند.

گونه هاي مختلفي از جانوران نيز در زيستگاه يوز زندگي مي كنند. همانطور كه پيش از اين توضيح آن رفت، قوچ و ميش و كل و بز از سُمداران اصلي اين زيستگاه ها هستند و در حاشيه اين مناطق كه مابين كوه و دشت قرار دارد، مي توان سمداراني نظير آهو، جبير و گورخر را مشاهده نمود. از گوشتخواران بايد به پلنگ، گرگ، انواع گربه وحشي نظير كاراكال و سياهگوش، شغال و روباه اشاره كرد كه گونه هاي بزرگ جثه تر را احتمالا مي توان رقيب غذايي يوز در زيستگاهش دانست. كفتار نيز به تعداد بالا در زيستگاه هاي يوز وجود دارد. ساير پستانداران نظير تَشي، خرگوش و انواع جوندگان نيز ديگر همسايگان يوز در زيستگاهش هستند. از ميان پرندگان بايد از انواع پرندگان شكاري و همچنين پرندگاني مانند هوبره، كبك، تيهو و باقرقره نام برد. انواع خزندگان نظير مارمولكها، بزمجه ها و مارها نيز از ديگر ساكنان زيستگاه يوزپلنگ هستند.

آهسته … طعمه اي در اين نزديكي هست!

روش شكار يوزپلنگ با ساير اعضاي خانواده گربه سانان تفاوت دارد. اين جانور ابتدا از روي يك نقطه مرتفع مانند تپه موريانه ها، تخته سنگها، تنه خميده درختان، دامنه كوه ها و تپه ها قلمرو خود را زير نظر مي گيرد تا شكار موردنظرش را بيابد. وقتي گله اي از شكارش را پيدا كرد، آنرا به دقت بررسي كرده و سعي مي كند طعمه اي را انتخاب كند كه احتمال موفقيت در بدست آوردن آن بيش از ساير اعضاي گله باشد. ازاين رو اين جانور سعي مي كند بيشتر به سراغ جوانترها كه تجربه كمتري دارند برود و يا نرهاي بزرگي را كه به سبب بزرگي جثه از سرعت عمل كمتري برخوردار هستند انتخاب نمايد.

پس از انتخاب طعمه، آرام و با حوصله با استفاده از عوارض سطح زمين نظير علفها، بوته ها و تخته سنگها به شكار خود نزديك مي شود. درنظر گرفتن جهت باد براي يوزپلنگ از اهميت حياتي برخوردار است چون سمداران از حس بويايي خوبي برخوردارند و قادرند وجود جانوران شكارگر را از بوي آنها كه باد مي آورد تشخيص داده و فرار كنند. بنابراين يوزپلنگ سعي مي كند هميشه جهتي را براي نزديك شدن به طعمه خود انتخاب نمايد كه برخلاف جهت باد باشد تا طعمه متوجه حضور او نشود.

پوست خالدار يوزپلنگ نيز به استتار او در ميان علفها و بوته ها كمك مي كند و اجازه نمي دهد كه شكار به راحتي متوجه حضور او شود. خط اشك سياه رنگ يوز نيز وسيله كارامد ديگري است كه با جذب اشعه هاي نوراني خورشيد مانع از بازتاب آنها و جلب توجه شكار مي گردد. اگر در حين ماهرخ رفتن، طعمه به چيزي مشكوك شود و به سمت او نگاه كند، آنقدر درجاي خود ثابت مي ماند تا طعمه دوباره به چريدن مشغول شود.

موفقيت در شكار تاحد زيادي به انتخاب نقطه مناسب براي آغاز حمله بستگي دارد و اگر يوز در تخمين لحظه مناسب اشتباه كند، احتمال موفقيت خود را تقريبا به صفر رسانده است. زماني كه يوز به فاصله مناسبي يعني حدود 100-20 متري رسيد مثل تيري كه از كمان رها شده باشد با يك انفجار سرعت فوق العاده به سوي طعمه خود مي دود، يا به عبارت ديگر پرواز مي كند. دست ها و پاهاي يوز با هماهنگي خاصي يكي پس از ديگري بر زمين فرود مي آيند و دم قوي و بلند جانور در سر پيچها با كمك به حفظ تعادل مانع از زمين خوردن آن مي شود. پنجه هاي آزاد جانور نيز مانند گل تاير باعث مي گردد تا جانور سرنخورد.

وقتي يوز به طعمه اش رسيد، با دست به زير پاهايش مي زند و با برهم زدن تعادل جانور آنرا به زمين مي زند و بلافاصله با دندانهاي نيش خود گلوي طعمه خود را مي گيرد و فشار مي دهد. دندانها و عضلات صورت و گردن يوز مانند پلنگ آنقدر قوي نيستند تا يوز بتواند به كمك آنها گردن شكارش را با يك حركت شكسته و آنرا از پا درآورد. از اين رو براي از پا درآوردن طعمه اش چندين دقيقه گردن شكارش را با دندان نگه مي دارد تا جانور خفه شده و از پا درآيد.

وقتي كه شكار از پا درآمد، يوز مدت زماني را به استراحت مي گذراند تا قواي از دست رفته خود را در اين تعقيب و گريز دوباره بازيابد. براي خوردن طعمه ابتدا پوست روي كفل و رانهاي جانور را با دندان بلند كرده و عضلات آن قسمت را مي خورد. زبان و جگر از قسمتهايي هستند كه به شدت مورد علاقه يوزها بخصوص در ايران هستند. جگر يا كبد مهمترين ذخيره گاه مواد قندي نظير گليكوژن در بدن به شمار مي رود و يوز با خوردن آن كمك زيادي به بازيافتن انرژي از دست رفته بدنش مي نمايد. يوز ايراني به ندرت پوست و موي شكار خود را مي خورد و سعي مي كند عضلات را بيشتر بخورد.

يوزپلنگ معمولا شكار خود را در اطراف همان محل شكار مي خورد و آنرا تا فواصل زياد جابجا نمي كند. همچنين اين جانور طعمه هاي تازه را هميشه ترجيح مي دهد و ندرتا اتفاق مي افتد كه يوزپلنگ دوباره بر سر لاشه قديمي برگردد و به اصطلاح مردارخواري كند. اما گاهي ديده شده كه در مناطقي كه طعمه كافي در دسترس اين جانور نبوده بازهم براي خوردن لاشه قديمي بازگشته است. همانطور كه ديده مي شود عوامل متعددي در موفقيت آميز بودن شكار يوزپلنگ تأثير دارند و به اين خاطر تنها نيمي از شكارهاي يوزپلنگ موفقيت آميز هستند. يوزها ممكن است به تنهايي و يا گروهي شكار كنند. شكار گروهي به آنها اين امكان را مي دهد كه بتوانند طعمه هاي بزرگتري را از پا درآورند و ميزان موفقيت خود را افزايش دهند.

منوي غذا

انتخاب طعمه به عوامل متعددي نظير شرايط زيستگاه و طعمه هاي قابل دسترس، انفرادي و يا گروهي انجام شدن شكار، تجربه و مهارت يوز و غيره بستگي دارد. در آفريقا يوزپلنگ رژيم غذايي گسترده اي دارد كه از مامولكهاي كوچك شروع شده و به انواع غزالها، آنتلوپها و حتي گوراسبها و بچه زرافه ها مي رسد. در برخي مناطق آنها حتي شترمرغها را هم شكار مي كنند.

در اكثر مناطق، قوچ و ميش بخش عمده نياز غذايي يوزپلنگ را تأمين مي نمايد. كل و بز نيز طعمه ديگري است كه در اكثر مناطق مورداستفاده يوزپلنگ قرار مي گيرد، ولي به نظر مي رسد كه كمتر از فراواني موردانتظار در جمعيت طعمه هاي يوزپلنگ، شكار مي شود. ولي آهوان با اينكه كمترين تراكم را در هر منطقه دارند، همچنان درصدي از غذاي يوزپلنگ را به خود اختصاص داده و افزايش جمعيت آهو و جبير يقينا براي اين طعمه خوار مفيد خواهد بود. همچنين، براساس بررسي هاي به عمل آمده يوزپلنگ براي بقاي خود به پستانداران بزرگ جثه نياز مبرم داشته و جانوران كوچكتر تنها بخش كوچكي از نياز اين جانور را تأمين مي نمايند. مگر آنكه يوزپلنگ در شرايط اضطراري قرار داشته باشد و كاهش جمعيت طعمه هاي موردعلاقه اش چاره اي جز گرفتن جانوران كوچكتر براي آن باقي نگذاشته باشد.

درحال حاضر قوچ و ميش عمده ترين شكار يوزپلنگ را در ايران تشكيل مي دهد و پس از آن كل و بز، جبير و آهو در رده هاي بعدي قرار دارند. خرگوش نيز يكي ديگر از غذاهاي يوز است ولي هرگز نمي تواند به تنهايي به عنوان يك غذاي اصلي، بقاي بلند مدت يوز را تضمين نمايد. در مناطقي چون مياندشت و بهكده رضوي در نزديكي پارك ملي گلستان مشاهده شده كه يوزها از انواع جوندگان تغذيه نموده اند. همچنين تلاش آنها براي شكار كبك و تيهو نيز ثبت گرديده است. در پارك ملي كوير يوزي حين تعقيب يك شغال مشاهده شد. در ناي بندان، بقاياي انجيروحشي در سرگين يوزها بدست آمد. در بهكده رضوي يوزها حتي از گراز نيز تغذيه نموده بودند. حشرات و خزندگان نيز در بررسي هاي سرگين يوزپلنگها مشاهده شده است.

بررسي ها نشان داده كه يوز، قوچ ها، كل ها و آهوان نر (معمولا مسن تر) را بيشتر ترجيح مي دهد، دليل اين امر شايد جثه بزرگتر و شاخهاي سنگينشان، چالاكي و سرعت عمل كمتري در مقايسه با ميش ها و بزها دارند و از سوي ديگر شكار آنها مقدار غذاي بيشتري را دراختيار يوز قرار مي دهد.

قرباني جهل

 برخلاف تصور بسياري از مردم، يوز ايراني معمولا از دامهاي اهلي مانند بز، گوسفند و شتر تغذيه نمي كند و تاكنون گزارش مستندي مبني بر حمله به دامهاي اهلي توسط يوز وجود نداشته است. ولي متأسفانه اين تصور در ميان بسياري از دامداران و شترداراني كه در زيستگاه هاي يوز زندگي مي كنند، وجود دارد كه اين جانور يكي از دشمنان اصلي دامهاي آنهاست و اگر گوشتخواراني از قبيل گرگ، كفتار، كاراكال يا سياهگوش به دام آنها حمله نمايد، بسياري آنرا به يوز نسبت مي دهند، مخصوصا درمورد سياهگوش كه به سبب پوست خالدار بدنش شباهت زيادي به يوز داشته و به دامها بسيار حمله مي كند. در سالهاي اخير چندين قلاده يوزپلنگ ايراني بخاطر سوء تفاهم دامداران محلي از پا درآمده اند.

چگونه مي توان درباره يوزپلنگ مطالعه كرد؟

مطالعه و بررسي وضعيت، عادات و رفتار حيات وحش بسيار مشكل است و نيازمند صرف زمان طولاني در صحرا و بكارگيري روشهاي علمي مي باشد. اين مسأله زماني مشكلتر مي شود كه موضوع مطالعه گوشتخواران باشد چون اين جانوران عموما از تراكم پاييني برخوردار بوده، در شب فعاليت مي كنند و بسيار محتاط و مخفي كار هستند. اين مسأله در مورد بعضي انواع گربه سانان بخصوص يوزپلنگ بسيار بغرنج تر مي شود چون با صرف مدت زماني مي توان تا حد زيادي مطمئن بود كه مي توان بسياري از انواع گوشتخواران را مشاهده كرد، ولي مشاهده يوزپلنگ يك پديده تصادفي و اتفاقي بوده و احتمال آن فوق العاده پايين مي باشد.

بنابراين مطالعه عادات آن بر اساس مشاهده مستقيم در ايران به هيچ وجه گزينه مناسبي نيست. لذا بايد به نمايه ها و آثار بجامانده از جانور اتكا شود و بر اساس آنها رفتار و عادات جانور تحليل شود. اين نمايه ها عبارتند از ردپا، سرگين، محل ادرار و لاشه شكار.

1.       ردپا: اين نمايه مهمترين ابزار براي بررسي عادات يوزپلنگ مي باشد ولي درعين حال شناسايي و تشخيص نياز به مهارت بالايي دارد چون ردپاي يوزپلنگ شباهت بسيار زيادي به كفتار، گرگ و سگ دارد و از اين رو پيش از هر چيز شخص مطالعه كننده بايد مهارتهاي لازمه را در اين زمينه كسب نمايد. براساس ردپا مي توان اندازه و جثه يوزها، تعداد و جنسيت آنها را حدس زد و حتي مي توان به عنوان يك روش ابتدايي براي برآورد جمعيت يوزها نيز مورد استفاده قرار داد.

2.       سرگين: نمايه مهم ديگري است كه نشاندهنده نكات بسيار مهمي از زندگي جانور است كه از آن جمله بايد به اندازه جانور، رژيم غذايي و محدوده قلمرو آن اشاره نمود. تشخيص سرگين يوز از ساير گوشتخواران كمي مشكل است و ممكن است با گرگ، سگ، شغال، گربه سانان كوچك و حتي پلنگ اشتباه شود.

3.       محل ادرار: اين نمايه از اهميت كمتري در مقايسه با ساير نمايه ها برخوردار است چون احتمال پيدا كردن آن و حصول اطمينان از تعلق به يوز پايين است. ليكن در صورت يافتن و مطمئن شدن مي توان جنسيت جانور و درصورت تبحر زياد زمان فحلي ماده ها كه آماده جفتگيري هستند را تشخيص داد.

4.       لاشه شكار: نمايه مهم ديگري است كه براي مطالعه عادات غذايي يوز كاربرد زيادي دارد. براي شناسايي لاشه شكار يوز و تشخيص آن از بقاياي شكار پلنگ، گرگ، گربه سانان كوچك و حتي كفتار و شغال دقت بسيار زيادي لازم است و با كمي دقت و ممارست مي توان به راحتي به اين مهم دست يافت. اين مسأله خصوصا زماني اهميت بالايي مي يابد كه لاشه متعلق به يك دام اهلي نظير گوسفند، بز يا شتر باشد، چرا كه تعداد زيادي از گوشتخواران قادرند با روش هاي مشابه دامهاي اهلي خصوصا دامهاي كوچك جثه را از پا درآورند و يك محقق باتجربه مي تواند در اين زمان بسيار مفيد واقع شود و انگشت اتهام دامداران را كه عموما اين تقصير را به گردن يوزپلنگ مي اندازند، بردارد. بر اساس لاشه شكار مي توان رژيم غذايي را با جزييات بيشتر از قبيل جنسيت و سن طعمه هاي شكار شده و زمان شكار شدن آنها و غيره را استنتاج نمود.

گذشته از موارد مذكور كه مي توان آنها را برپايه نمايه ها مطالعه نمود موارد ديگري نيز وجود دارد كه مي توان مورد بررسي قرار داد كه از آن جمله بايد به ارزيابي زيستگاه موردعلاقه يوزپلنگ از لحاظ زندگي جانوري، پوشش گياهي، منابع آبي، ارتفاع، شيب و جهت زمين و همچنين مهاجرتها و جابجايي هاي فصلي يوزها و طعمه هايش، عادتهاي توليدمثلي و غيره اشاره نمود.

سومين روشي كه براي مطالعه رفتار يوزپلنگ بسيار مفيد و كارآمد است، تله متري يا استفاده از گردنبندهاي راديويي يا ماهواره اي است. در اين روش با استفاده از روشهاي خاص، خود جانور زنده گيري مي شود و پس از بستن يك گردنبند راديويي به گردنش دوباره در زيستگاهش رهاسازي مي شود. اين گردنبند وزن كمي داشته و مشكلي براي فعاليتهاي جانور ايجاد نمي كند. در درون اين گردنبند، فرستنده اي قرار دارد كه دائما اطلاعاتي را در مورد حركات و وضعيت جانور به يك گيرنده ارسال مي كند و حتي قادر است اگر جانور در زمان مطالعه به دليلي از پا درآمد محقق  را مطلع نمايد.

ولي آنچه كه پيش از هر اقدامي براي مطالعه نه فقط يوزپلنگ بلكه براي هر جانوري در كشورمان اهميت دارد آنست كه شخص مطالعه كننده تاحد امكان تمامي منابع قابل دسترس كتابخانه اي را مورد مطالعه دهد تا بتواند قبل از بررسي در طبيعت آشنايي نسبي با آن جانور پيدا كرده و با روشهاي معمول براي مطالعه آن گونه خاص آشنا شود. ليكن تا زماني كه بررسي هاي كتابخانه اي با يافته هاي صحرايي مورد سنجش و تطابق قرار داده نشود، يك محقق نمي تواند اطلاعات جامعي درباره بيولوژي و اكولوژي اين گونه كسب كند بخصوص در مورد اين گونه كه از لحاظ زيستگاه، رژيم غذايي، زندگي اجتماعي و توليدمثل تفاوتهاي قابل توجهي با همنوعان آفريقايي خود دارد.

براي بررسي يوزپلنگ در زيستگاه طبيعي عوامل مختلفي بايد درنظر گرفته شود. زمان، عامل مهمي است كه لحاظ كردن آن بسيار حائز اهميت است. بهترين فصول براي مطالعه بر روي يوزپلنگ فصل توليدمثل آن و فصل خشكي است. يوزها در فصل توليدمثل فواصل زيادي را براي يافتن جفت طي مي كنند در نتيجه ردپا و محل ادرار آنها بيشتر ديده مي شود و احتمال مشاهده آنها نيز نسبتا بالاتر از ساير فصول است. در فصل خشك نيز بعلت كمبود آب آنها تردد بيشتري در نزديكي منابع آب دارند كه خود احتمال مشاهده آنها را افزايش مي دهد.

درنظر گرفتن نوع زيستگاه نيز مي تواند درجهت ارتقاي بررسي بسيار كمك كننده باشد. يوزها عادت دارند از داخل بستر خشك رودخانه ها و دره ها رفت و آمد كنند و در اين مسير قسمتهايي را كه از شن نرم پوشيده شده ترجيح مي دهند. شن نرم ردپاي جانوران را به خوبي نشان مي دهد و به محقق براي شناسايي و تحليل آن كمك بسيار زيادي مي كند. البته اين بدان معنا نيست كه آثار يوزها را در هيچ جاي ديگري نمي توان يافت بلكه همانطوري كه در فصل زيستگاه ها هم بدان اشاره شد، يوزپلنگ ها در انواع مختلفي از زيستگاه ها مي توانند زندگي كنند، از دشتهاي باز تا كوههاي صعب العبور!

سخن آخر

امروزه جمعيت يوزپلنگ در كشورمان در خطر انقراض قرار دارد، ولي خوشبختانه وضعيت آن درحال حاضر با اقدامات انجام گرفته مناسبتر از گذشته مي باشد. يوزپلنگ ميراث طبيعي ماست و نه تنها به ايرانيان بلكه به تمام انسانهاي سرتاسر اين كره خاكي تعلق دارد. اين وظيفه ماست كه اين امانت را به نسلهاي بعد از خود برسانيم. بيش از 40 سال است كه براي حفاظت از اين گونه در كشورمان اقداماتي صورت گرفته كه بعضا نتايج قابل توجهي نيز به دنبال داشته است و بيش از 20 سال است كه در ميان كشورهاي آسيايي يوزپلنگ توانسته تنها در كشور ما به بقاي خود ادامه دهد و اين مايه غرور و افتخار ما ايرانيان است كه توانستيم اين ميراث طبيعي را همچنان حفظ نماييم.

دسته ها :
X